سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تنگنا و سختی، دوستیِ درست، آشکارمی شود . [امام علی علیه السلام]
عبدالله علیخواه - آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاس آفریننده پاک را

    که بینا و گویا کند خاک را

     

    تقدیم به "ب"

    جستجو در گفتگو ...

    ***************

    دومی- بالاخره تو نمیخوای عوض شی ؟

    اولی- توچی ؟

    دومی- خوب من عوض شده ام که میگم تو هم باید عوض شی ؟

    اولی- منظورت اینه که من باید باب میل تو عوض بشم ؟ تغییر کنم ؟

    دومی- نه

    اولی - نه یعنی چی ؟ یعنی اینکه بله ؟

    دومی - چرا این شاخ و اون شاخ میپری ؟

    اولی - این شاخ و اون شاخ نداره همه چیز بهم ربط داره

    دومی - منظورم اینه که من سعی کرده ام عوض بشم و الان که با شما صحبت میکنم سعی خودم را کرده ام

    اولی - خوب من قبل از تو اینکار رو کرده ام !

    دومی - پس چرا من نمی بینم ؟

    اولی - خوب لابد چشم بصیرت نداری یا اینکه از دید خودت معیار و ضابطه درست کرده ای !!

    همونی که گفتم یعنی باید برابر خواست شما عوض بشم !!؟

    دومی - خوب بشو چه اشکالی داره ؟

    اولی - اشکالش اینه که تو عوضی گرفتی معیارها و ضوابط توهم بدرد خودت میخوره سعی براینکه من مثل "خودت" درست !! بشم اشتباهه ؟!

    دومی - میدونستم میدونستم که تو عوض بشو نیستی

    اولی - جانا سخن از زبان ما میگوئی همیشه فکر میکردم که چرا تو نباید عوض بشی ؟؟!!

    دومی - بیا درست صحبت کنیم بدون توهین بدون تحکم و دستور! باشه ..؟

    اولی - تو فکر میکنی که "درست فکر کرده ای ؟"

    دومی - بله

    اولی - خوب منهم "فکر میکنم درست فکر کرده ام !!!!!"

    دومی - خوب

    اولی - خوب

    اولی - بحث سر چیه ؟ ترک کارهای غلط تغییر کردن

    دومی زیاد حوصله ندارم ...

    اولی باید داشته باشی .... داری از تغییر کردن حرف میزنی بچه ...!

    ببین "درست و غلط" با توجه به عظمت آفرینش بسیار متنوعه و تنها یک "درست" مطلق و یک "غلط" مطلق وجود داره که آنهم مربوط به قدرت اول و آخر و تها قدرت مطلق یعنی خداست !

    دومی - منظورت اینه که هرچی ما میگیم و فکر میکنیم درست نیست ؟

    نه ما نسبتا" درست و نسبتا" غلط میگیم و درست مطلق و نمره 100 فقط مال خداست . اینطوری فکر نکن که یا "100% درست میگی یا 100% غلط ... (دیجیتالی فکر نکن بین صفر و یک ععدهای دیگه ای هم هست ..)

    دومی - نسبت به چی ؟

    اولی - نسبت به مطلق و تنها مطلق اول و آخر یعنی آفریننده یعنی "یک" یعنی "واحد و قادر مطلق"

    دومی - واضحتر میشه صحبت کنی ؟ کلاس فلسفه باز کردی ؟

    اولی - بببن عزیز من تو فکر میکنی که چیزهایی که فکر کردی 100% درسته !! و نادرست از همینجا شروع میشه شما بخشی از درست را تشخیص داده ای و بقیه اش را بقیه افراد پیدا میکنند .

    دومی - پس همه نظریه ها و کشفیات بشر اشتباهه ؟

    اولی - نه به نسبت درسته و هنوز درست مطلقی که منافات با نظام کائنات و برنامه آفرینش داشته باشه هنوز کسی پیدا نکرده

    دومی - نظم رو قبول دارم

    اولی - بله همین نظم که حاکم بر تمام هستی است تنها نظم صحیح است و هر چیزی که با این نظم تعارض داشته باشد محکوم به انزوا و طرد شدن و نابودی بدون چون و چراست . دانشمندان چیزهایی را کشف میکنند که با این نظام همآهنگ است و طوری طراحی شده که در دسترس قرار بگیرد اما با زحمت و تحقیق و تلاش

    دومی - من فکر میکردم که من به نتایج خوبی رسیده ام و گفتم تو هم شریک باشی

    اولی - البته درسته حرکت تمام کائنات بسوی کمال است و ما باید "بهتر" بشویم من با شما موافقم اگر حوصله داشته باشی کارت درسته

    دومی - پس تو عوض شدی؟

    اولی - نسبت به چی ؟

    دومی - نسبت به چند دقیقه پیش ؟

    اولی نسبت بزمان ..بله

    اولی تو چی ؟

    دومی دارم فکر میکنم ... دارم جمع و تفریق میکنم ... ساده نیست

    اولی - یادت نره که چند درصدی فقط ... چرا که 30 سال طول کشید تا مثل چند دقیقه پیش باشیم .. پس درستش اینه که بخاطر هوش و استعدادت کمی کمتر از اینا شامل زمان عوض شدنت بشه ... ! درسته ؟

    دومی - سخته ولی باشه.

     

     



    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/12/21::: ساعت 12:49 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

    گزیده ای از آثار "جبران خلیل جبران"      

     

    A spiritual treasury        Khalil Gibran

     

     

    در مورد "عشق"

     

    عشق تنها آزادی در دنیاست - زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدیده های طبیعی مسیر آن را تغییر نمیدهند.

    Love is the only freedom in the world because it so elevates the spirit that the phenomena of nature do not alert its course.

     

    محبوبم – اشکهایت را پاک کن !زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته – موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد.اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر –زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری – تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب می آوریم .

    Dry your tears-my darling-for love that has opened our eyesand made us its servants will grant us the blessing of patience and forbearance.Dry your tears and be consoled – for we have made a covenant with love- and for that love shall we bear the torment of poverty and the bitterness of misfortune and the pain of sepration.

     

    هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد-از پی اش بروید-هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.هنگامی که با بالهایش شما را در بر میگیرد-تسلیمش شوید-گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.وقتی با شما سخن میگوید – باورش کنید.گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد-همانگونه که باد شمال باغ را بی بر میکند.زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان میگذارد- به صلیبتان میکشد.همانگونه که شما را می پروراند-شاخ و برگتان را هرس میکند.

    همانگونه که از قامتتان بالا میرود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب میلرزند نوازش میکند- بزمین فرو میرود و ریشه هاتان را که بخاک چسبیده اند- میلرزاند.عشق شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند.

    می کوبدتان تا برهنه تان کند. سپس غربالتان میکند تا از کاه جداتان کند.آسیابتان میکند تا سپید شوید.ورزتان میدهد تا نرم شوید.آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس – نانی مقدس شوید. 

    When love beckons to you – follow him-though his ways are hard and steep.And when his wings enfold you yield to him-though the sword hidden among his pinions may wound you.And when he speak to you belive in him-though his voice may shatter your dreams as the north wind lays waste the garden.For even as love crows you so shall he crucify you.Even as he is for your growth so is he for your pruning.Even as he ascend to your height and caresses your tenderest branches that quiver in the sun-So shall he descend to your roots and shake them in their clinging to the earth.Like sheaves of corn he gathers you unto himself.He threshes you to make you naked.He sifts you to free you from your husks.He grinds you to whiteness.He kneads you until you are pliant –And then he assigns you to his sacred fire-that you may become sacred bread for God,s sacred feast.

     

    او پرنیان نوازش بالهای ظریف را احساس کرد که گرد قلب فروزانش پرپرزنان می چرخیدند- و عشقی بزرگ وجود اورا تسخیر کرد...عشقی که قدرتش ذهن آدمی را از دنیای کمیت و اندازه جدا میکند...عشقی که زبان به سخن می گشاید – هنگامی که زبان زندگی فرو میماند....عشقی که همچون شعله کبود فانوس دریایی – راه را نشان میدهد و با نوری که به چشم دیده نمیشود – هدایت می کند.

    He perceived the feathery touch of delicate wings rustling about his flaming heart-and a great love possessing him….A love whose power separates the mind from the world of quantity and measurement….A love that talks when the tongue of life is muted….A love that stands as a blue beacon to point out the path-guiding with no visible light.

     

    عشق از ژرفای خویش آگاه نمیشود – جز در لحظه جدایی

    Love knows not its depth till the hour of se

    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/11/30::: ساعت 11:27 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

     

     

    گاهی احساس میکنم که کمی مرا دوست داری- شاید هم برای ارضای غرور خویش ترا کمی در حال دوست داشتن خویش میبینم. همیشه فکر میکنم که تحمل من سخت است و دیر یا زود مرا رها خواهی کرد.

    مشکل از منست که هم غرور دارم و هم نمیخواهم داشته باشم.هم میخواهم اینگونه نباشم و هم هستم.این تردید تقریبا همه را کلافه کرده و آخرش میشو این احساس که تا زمانی که نمیدانی چی هستی و چه میخواهی اینگونه میماند.

    فکرمیکنم خوشحالم از اینکه بمن توجهی نمیکنی و ناراحت از اینکه چرا؟

    از دوست داشته نشدن توسط شما یک نوع احساس تلخ و بیشتر شیرین مرا تسکین میدهد که انگار در عین دوست داشته نشدن از اینکه شاید آخراین بی توجهی یک حمله ناگهانی دوست داشته شدن باشد؟

    همیشه خود را درحال نجوا با تو میبینم یا نه احساس میکنم.از اینکه بجایی رسیده یا نرسیده ام در اصل موضوع تاثیری نمیگذارد. حتما نباید موفق شده باشی تا بتوانی احساست را بیان کنی- این حالت نه جنگ نه صلح و نه عشق نه نفرت هم بدنیست.

    البته با بیتفاوتی فرق دارد.مهم نیست که وقتی این نامه را میخوانی چه برداشت میکنی و البته مهم است که در نهایت بشما نرسیده ام .اما ناامید هم نیستم. 50? مسئله ما درست است و ان اینست که من میخواهم برسم.اگر بدانم میخوانی بازهم مینویسم.



    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/11/30::: ساعت 11:2 صبح
    نظرات دیگران: نظر



    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/5/23::: ساعت 11:28 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    تقدیم به

     

    ‏"کسی که حضورش جاودانه است "‏

    خورشید "حضور" دارد گرچه ابرهای سیاه – روز را دودی کرده اند و خورشید دور بنظر میرسد و لباس خاکستری بتن کرده است .

     

    خورشید حضور دارد و این ابرهای حاشیه خورده با طلائی نور نشانه حضور گرم و حیات بخش خورشید است.

     

    شما حضور دارید . بهتر از خورشید اما پشت حجاب دیدن ما - بصیرت و خوب دیدن بعضی ها بشارت داده است که شما حضور دارید- گرم و مهربان و پرانرژی و ماندگار و اگر حجاب دیدن ما نبود شمار ا میشد دید. مثل فواره ای از انرژی و نور که از درون خود می شکفد تمام جهان از نور اشباع خواهد شد.

     

    شما را نمیشود باین سادگیها دید و حضور پشتوانه ای و حمایتی شمار ا احساس کرد. کار پیشانی نیست عشق – کار دل است و دل کسانی عشق را میبیند که نور را می شناسد و تولد عشق را در کربلا دیده است و وفاداری به عشق را باور دارد.

     

    دلی حضور شما را احساس میکند که حضور شمارا ادامه حضور "سردار عشق" حضرت اباعبدالله(ع) میداند و ستارههای عشق را درطوفان وفا و"سردار وفا" حضرت ابوالفضل العباس (ع) را دیده است که ارتباط عمیقی با حضور شما دارد. آری میشود با دل و جان عاشق وادی نور را طی کرد.

    امروز طلیعه ظهور شما – سیراب شدن زمینهایی است که از دیرباز تشنه مانده بود و سبز شدن زمین برنگ قبای شما ..سبز و نورانی و باشکوه !

    خورشید حضور شما دارد دستان سرد خسته را گرم میکند و از شدت نور میشود دید که حاشیه افق "سبز" "سبز" است ... انگار یک گوشه چشمی از پرچم حضور شما بر فراز سرمان افراشته است.

    حضور شما فراوانی باران است . کاش "دل " و "جان" میتوانست با این باران و حتی حس باران - تاب بیآورد تا وقتی جهان از عطر نفس بخش و زندگی ساز ظهور شما پرمیشود -  بماند.

    شما بیشک بوی "خاک کربلا" را با خود میآورید که غوغایی از هزاران عطر ملکوتی است و میگویند بیشتر وقتها اگر مخلص باشیم و شب عاشورا نمازمان را با حضور "دل" و "عاشقانه بخوانیم" متبرکمان خواهد کرد.

    چقدر انتظار شیرین است وقتی سایه حضورشما و "عطرباغ" حضورتان با "جان" احساس میشود. آری کار پیشانی نیست "عشق و عطر و حضور " – کار "دل" است .

     

     



    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/5/23::: ساعت 10:39 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

     

     

     

    نظام بی مانند - پویا و بالنده "او" همچنان محکم و توفنده و نرم جاری است و این جهل انسان از خویش است که همچنان ایستا و رو به اسفل السافلین – در جای خویش مانده است و تغییر نمی کند.

     

    اگر خویش را در مییافتیم و سپس دیگران را و از آن طریق نظام جاودانه هستی و نیستی را و آنگاه شاید "او" را مییافتیم – همانگونه که خواسته بود و میخواهد که بیابیم و رهایش نکنیم .

     

    شاید دلیل بیش ازهفتاد در صد گرفتاریهای ما – فراموش کردن "او" است و آنهم بعلت جهل و نادانی که بدلیل حضور هوشمندانه شیطان است .

     

    "او" هیچگاه ما را فراموش نکرده و بحال خویش وانگذاشته است چون ازمیزان ناتوانی و توانمندیهای ما آگاه است و همیشه از حضور شریف و انسانگونه ما راضی و از عدم حضور یا حضور بیرنگ و جاهلانه ما میرنجد.

     

    فقط "او" بر سر پیمانهای خویش است و هیچگاه – هیچ پیمانی را از ازل تا ابد بی اهمیت نمی پندارد. فقط "او" بسیار با گذشت است و در عین توانمندی مطلق – هیچ ناتوانی را مورد آزار قرار نمیدهد.

     

    فقط "او" آغوش گشوده است تا همه بسویش بیایند و دستان پر قدرت و مهربانش را بر پیکر متلاشی ما میگذارد و میگوید تو را دوست دارم انسان .

     

    در حالیکه عرق شرم از هزاران پیمان شکنی و گناه و غفلت و جهل را بدوش میکشیم – سر بزیر افکنده و اظهار میکنیم: (( نمیدانستم – پشیمانم – مرا ببخش))

    و آنگاه " او " ما را بخشیده بود.                هیچکس

     

     

     



    عبدالله علیخواه ::: جمعه 86/4/15::: ساعت 9:3 عصر
    نظرات دیگران: نظر

       بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

     

     

     

     درود و سلام خدا و تمام کائنات بر شما و خاندان پاک و     مطهر و شجاع و قهرمان واسطوره اتان باد.

                                        

     

    مولای من در روزگاری که جهان همچون "عصف ماکول" شده و از هر سو هزاران ویروس و میکرب و باکتری این کره سبز و آبی را از چهار گوشه درحال خشکاندنند! که البته منشاء زمینی دارد و از ماست که بر ماست . مخربترین و نابود کننده ترین بیماری یا عارضه که در روزگار شما هم وجود نازنینتان را می آزرد و نشانه های روشن و نورانی وحی و شما را ندیده میگرفت- بیماری یا آفتی که در تمام سالیان حضور مقدس شما و خاندان گرامیتان – باعث رنجش  و آسیب میگردید – بیماری مهلکی که به شما و وجود مقدستان آسیب نمیرساند بلکه باعث گسترش گمراهی و نابودی بشر بوده و هست .

    "جهل"همچنان حضور دارد و نه جهل ساده و وحشی دوران گذشته بلکه جهل مرکب و اینکه نمیدانیم که نمیدانیم و همچنان به نادانی خویش پروبال داده و در این ورطه هلاک دست و پا میزنیم .

    مولای من – "جهل" همچنان حضور دارد و نه جهل ساده نیزه و شمشیر بلکه جهل مرکب "سلاح اتمی" و "فریب و نیرنگ" و "چپاول" و "قدرت کاذب سکه های زر" و امروزه قدرت پوشالی دلار! کسب درآمد نامشروع بهرقیمتی حتی نابودی ملل دیگر !!

    مولای من ظلم و بیعدالتی که اولین خصیصه جهل است بصورت قاپیدن حق دیگران برای ارتزاق خویش! میبینید هنوز نمیدانیم که "روزی بدست خداوند است " و کسی نمیتواند بیشتر یا کمتر حتی اگر ماهرترین و فریبکارترین دزد هم باشد – تغییری در آن بوجود آورد که هیچ حتی مومنین وافراد خاص هم با توسل به "او" و درخواست و التماس شاید بتوانند....!!

    هنوز بعضی از زعمای جاهل قوم باصطلاح متمدن غرب میپندارند که میتوانند نان گرسنه ها را بصورت ارز در شکم آدمهای فربه و سیر فرو کنند! و تمام !!؟؟

    این جهل مرکب نیست که از آن دم میزنم؟ و اینکه هنوز نمیدانند که قانون و نظم و نظام خداوندی که توسط شما و پیشینیان قبل از شما به بشر ابلاغ گردیده – تا آخر هستی ادامه دارد و جاری است و توسط هیچ شیطانی قابل تغییر نیست . گرچه پیروزیهای کوتاه مدت و آرایش شده توسط شیطان فریبشان میدهد و دمی دلخوششان میگرداند !

    مولای من آنها میاندیشند که امروز و فردا پایان جهان است و بازگشتی نیست ! آنها به رستاخیز اعتقاد ندارند و نمیدانند که باید درمقابل اعمالشان بایبستند و پاسخگو باشند !آنها به آخرت فکر نمیکنند و کر و کورند و همه چیز را در این دنیا میبینند و آنهم با قانون خاص جنگل و فکر میکنند که چون ظاهرا" قویند میتوانند برای ضعفا که شما به صالحینشان وعده وراثت زمین را داده اید – راه و روش زندگی تعیین کنند آنهم جاهلانه غیر از آنچه که شما پیامش را روشن و آشکار آورده اید .

    جهل مگر این نیست که روشنفکران بجای تحقیق و بررسی و یافتن بهتر و ترویج و آموزش آن بمردم ساده – خود دنباله رو آنان شده اند ؟‌پس شکر گزاری کجاست ؟ پس یاد خدا بودن کجاست ؟ پس تفکر غیر مطلق کجاست ؟ حتی مدعیانی که مرتب صحنه های رادیو و تلویزیون را با افکار ناقصشان پر کرده اند مطلق فکر میکنند و بررسیشان کهنه و منسوخ است . آقای دکتری که نام زیبا دارد و زیبا لباس میپوشد ولی افکارش زیبا نیست و چند شب پیش در بحث با چند روحانی بصورت مطلق موفقیت و شکست ریاست جمهور دلسوخته مملکت را نقد میکرد !‌ ایشان فرمود : ببینیم آیا بعد از انقلاب موفق بوده ایم یا نه ؟

    مولای من  نمیداند که بررسی علمی و صحیح بصورت درصدی است نه مطلق و کلی !

    مطلق فقط خاص خداوند است که تنها مطلق است و فرمایشات ایشان که بر سینه دریاگونه شما نزول یافته است .

    این جهل نیست که وجود نازنین شما حتی در شب عظیم معراج – از درد جهل ما اشک بر گونه های پاکتان جاری ساخته است ؟ مگر همین جهل باعث نشد که مولا علی (ع) از درد آن توی چاه گریه کند ؟ این جهل نیست که آقا بقیه الله (عج) بخاطر آن از بین ما رفته است و در غیبت اشک میریزد و دلتنگ یاران خویش است ؟ مگر فاطمه بزرگ زنان عالم بخاطر همین جهل شبانه بخاک سپرده نشد تا ندانیم مرقد شریفش کجاست ؟

    مولای من عاجزانه از شما استدعا دارم که بیاریمان بیائید و :

     

    1-    آنچه بما سپردید "کتاب الله " و " عترت " را هنوز نشناخته ایم و قدر نمیدانیم

     

    –--  برایمان دعا کنید .

     

    بعد از 124000 پیامبر و خاتمیت معظم آنان و معراج شما تا قاب قوسین او ادنی و وجود نازنین علی (ع) و فاطمه و فرزندان مطهرشان و رهبری روحانی در کشورمان- هنوز از تب جهل میسوزیم و چیزی نیاموخته ایم

     – برایمان دعا کنید .

     

     

    2-    روشنفکران جامعه نه به کتاب میپردازند و نه جستجو میکنند و همچنان نه میخوانیم نه میدانیم نه مییابیم و نه می شنویم- اکثریت اینند.

    – برایمان دعا کنید .

    3-    شدیدا" به دنیا وابسته ایم و این وابستگی ما را ناسپاس و قدرنشناس و بی توجه به حق نموده است

     

           برایمان را دعا کنید .

     

     

    4-    وجود نازنین بقیه الله (عج) را برای جلوگیری از ادامه جهل به حضوری سریعتر نیاز مبرم است

     

         برایمان دعا کنید .  

     

     

    -------------------------------------------------- 

    " عصف ماکول" – وام گرفته شده از سوره مبارکه فیل – آیه 5



    عبدالله علیخواه ::: چهارشنبه 85/9/15::: ساعت 7:12 عصر
    نظرات دیگران: نظر

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

    در منقبت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

     

                                           بابا فغانی شیرازی

     

    چمن شکفت و جهان پرزسوسن و سمنست

    به صد هزارزبان روزگار در سخنست

    زخاک سوخته داغ آتشین رویان

    دمید لاله و سوزش هنوز در کفنست

    رسید نافه گشا باد صبحدم – گویا

    روان به دامن صحرا روایح ختنست

    خراش غنچه رعنا و خارخارنسیم

    نشان دست زلیخا و چاک پیرهنست

    زوصف گوهرلعل تو در حریم چمن

    دهان غنچه سیراب پر در عدنست

    چو لاله بی گل روی تو جامه چاک زدن

    یتر زواقعه بیستون و کوهکنست

    در آن چمن که شود قامت تو دست افشان

    چه جای جلوه شمشاد و رقص نارونست

    هوای کوی تو دارد صبا زگشت چمن

    چوآنغریب که میلش به جانب وطنست

    زجان گذشتم و دیدم جمال کعبه جان

    درین راه آنکه زهستی گذشت جان منست

    تبارک الله ازین روضه بهشت آیین

    که یک غبار درش آبروی نه چمنست

    چه جای گلشن عالم که هفت باغ جنان

    طفیل روضه سلطان دین ابوالحسنست

     

     

    علی موسی کاظم – امین گلشن وحی

    که طوف بارگهش از فرایض سننست

    زیمن سایه عنقای قاف قدرت او

    همای ناطقه ناظر به کشور بدنست

    به گرد روضه او گر نعیم هشت بهشت

    شود نثار یکایک به جای خویشتنست

    فرو گرفت جهان را چراغ همت او

    چو آفتاب که خنجرگداز و تیغ زنست

    گلی که از چمن کبریای او سرزد

    شکفته بادکه چشم و چراغ انجمنست

    چو پرچم علمش باد صبح جلوه دهد

    چه جای دم زدن یاسمین و نسترنست

    چراغ دولت او لاله ابد پیوند

    نهال همت او شمع آسمان لگنست

    درین چمن که زآسیب برگ ریز خزان

    هوا مبدل و بلبل فگار و ممتحنست

    فسانه زن جادو و سر پرده شیر

    حکایتیست که ورد زبان مرد و زنست

    کسی که دانه انگور دام حیلت ساخت

    چو خوشه از گنه آن به گردنش رسنست

    زهی چراغ دلت شمع هفت پرده دل

    خیال نخل قدت زیب چارباغ تنست

    قبای سبز تو فارغ زچاک دامن و جیب

    نگین لعل تو ایمن زدست اهرمنست

    همیشه تا به مصاف سپاه غنچه و گل

    نسیم پرده در و باد صبح صف شکنست

    حسود جاه تو در پرده خجالت باد

    چو عنکبوت که بر عیب خویش پرده تنست

     

     



    عبدالله علیخواه ::: دوشنبه 85/8/29::: ساعت 11:33 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید

    از کشف الاسرار ده جلدی

    اثر خواجه عبدالله انصاری

    تالیف امام احمد میبدی

    نگارش حبیب الله آموزگار

    جلد اول

     

     

    "سوره -1- فاتحه-مکی-7 آیه – جزء اول"

     

    1-    بسم الله الرحمن الرحیم- بنام خداوند جهان دار بخشنده مهربان.

    2-    الحمدلله رب العالمین-ستایش نیکو و ثنای بسزا خداوند جهانیان راست

    3-    الرحمن الرحیم – فراخ بخشایش مهربان

    4-    مالک یوم الدین- پادشاه روزشمارو پاداش

    5-    ایاک نعبد و ایاک نستعین-تورا میپرستیم و از تو یاری میخواهیم

    6-    اهدنا الصراط المستقیم – رهنمون باش ما را براه راست و درست

    7-    صراط الذین انعمت علیهم – راه کسانی که نوازش کردی و برآنها نیکوئی نمودی

     

       غیرالمغضوب علیهم و لاالضالین – نه راه جهودان خشم برایشان شده و نه راه ترسایان گم اندر راه

     

     

    تفسیر ادبی و عرفانی –

     

    1-   بسم الله الرحمن الرحیم :نزد اهل عرفان :ب –بهارخدا و سین- سنای خدا و میم – ملک خدا.

    نزد اهل معرفت:ب بهای احدیت سین سنای صمدیت – میم ملک الوهیت. بهاء او قدیم –سناء او کریم – ملک او عظیم. بهاء او باجلال – سناء او باجمال – ملک او بی زوال . بهاء او دل ربا – سنای او مهرافزا –ملک او بی فناء .

    ای پیش رو ازهر چه بخوبی است جلالت     ای دور شده آفت نقصان زکمالت

    زهره به نشاط آید چون یافت سماعت   خورشید به رشک آید جون دید جمالت ؟

     نزد اهل ذوق : ب بر با اولیاء – سین سر اصفیاء – میم منت بر اهل ئلاء - » بر او با بندگان – سین سر او با دوستان – میم منت او بر مشتاقان . اگر نیکی او نبودی – چه جای تعبیه سر او بودی ؟ و گر منت او نبودی – بنده را چه جای وصل او بودی . و بردرگاه او چه محل بودی – گر مهر ازل نبودی بنده چگونه آشنای لم یزل بودی ؟

     

    آب و گل را زهره مهر تو کی بودی اگر

    هم به لطف خودی نکردی در ازلشان اختیار

    مهر ذات تو است الهی دوستان را اعتقاد

    یاد وصف تو است یا رب غمگنانرا غمگسار

    دنیا بنام خدا خوش است و عقبی به عفو او و بهشت به دیدار او – در دنیا اگر نه پیغام و نام خدا بودی – بنده رات چه جای منزل بودی .و در عقبی اگر نه عفو و کرمش بودی – کار بنده مشکل بودی – در بهشت اگر نه دیدار دل افروز او بودی – شادی درویش به چه بودی ؟خدایا به نشان تو بینندگانیم – به شناخت تو زندگانیم – به نام تو آبادانیم – به یاد تو شادمانیم- به یافت تو نازانیم – مسن از جام مهرتو مائیم – صید عشق در دام تو مائیم .

    زنجیر معتبر تو دام دل ما است       

     عنبرزنسیم تو غلام دل ما است

    در عشق تو چون خطبه بنام دل ما است

      گوئی که همه جهان به کام دل ما است

     

    اسم( بسم الله) از سمت گرفته اند و سمت داغ – یعنی گوینده بسم الله دارنده آن رقم و نشان کرده آن داغ است .حضرت رضا(ع) فرمود : وقتی بسم الله می گوید یعنی خداوندا داغ دارم و بدان شادم-اما از بود خود بفریادم –کریما – بود مرا از پیش برگیر که بود تو راست کند همه کارم .خدایا بود تو چراغ معرفت بیفروخت –پس روشنی دل من افزونی است . گواهی تو ترجمانی من کرد پس نداء من افزونی است – نزدیکی تو چراغ وجد من بیفروخت – پس همت من افزونی است .اراده تو کار من بساخت پس جهد من افزونی است –خداوندا – از بود حود چه دیدم ؟ مگر بلا و عنا . و از بود تو چه رسیدم ؟ همه عطا و وفا ! 

     

                                                                            ادامه دارد



    عبدالله علیخواه ::: دوشنبه 85/8/15::: ساعت 6:56 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

    گزیده ای از آثار "جبران خلیل جبران"      

     

    A spiritual treasury        Khalil Gibran

     

     

    در مورد "عشق"

     

    عشق تنها آزادی در دنیاست-زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدیده های طبیعی مسیر آن را تغییر نمیدهند.

    Love is the only freedom in the world because it so elevates the spirit that the phenomena of nature do not alert its course.

     

    محبوبم – اشکهایت را پاک کن !زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته – موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد.اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر –زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری – تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب می آوریم .

    Dry your tears-my darling-for love that has opened our eyesand made us its servants will grant us the blessing of patience and forbearance.Dry your tears and be consoled – for we have made a covenant with love- and for that love shall we bear the torment of poverty and the bitterness of misfortune and the pain of sepration.

     

    هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد-از پی اش بروید-هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.هنگامی که با بالهایش شما را در بر میگیرد-تسلیمش شوید-گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.وقتی با شما سخن میگوید – باورش کنید.گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد-همانگونه که باد شمال باغ را بی بر میکند.زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان میگذارد- به صلیبتان میکشد.همانگونه که شما را می پروراند-شاخ و برگتان را هرس میکند.

    همانگونه که از قامتتان بالا میرود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب میلرزند نوازش میکند- بزمین فرو میرود و ریشه هاتان را که بخاک چسبیده اند- میلرزاند.عشق شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند.

    می کوبدتان تا برهنه تان کند. سپس غربالتان میکند تا از کاه جداتان کند.آسیابتان میکند تا سپید شوید.ورزتان میدهد تا نرم شوید.آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس – نانی مقدس شوید. 

    When love beckons to you – follow him-though his ways are hard and steep.And when his wings enfold you yield to him-though the sword hidden among his pinions may wound you.And when he speak to you belive in him-though his voice may shatter your dreams as the north wind lays waste the garden.For even as love crows you so shall he crucify you.Even as he is for your growth so is he for your pruning.Even as he ascend to your height and caresses your tenderest branches that quiver in the sun-So shall he descend to your roots and shake them in their clinging to the earth.Like sheaves of corn he gathers you unto himself.He threshes you to make you naked.He sifts you to free you from your husks.He grinds you to whiteness.He kneads you until you are pliant –And then he assigns you to his sacred fire-that you may become sacred bread for God,s sacred feast.

     

    او پرنیان نوازش بالهای ظریف را احساس کرد که گرد قلب فروزانش پرپرزنان می چرخیدند- و عشقی بزرگ وجود اورا تسخیر کرد...عشقی که قدرتش ذهن آدمی را از دنیای کمیت و اندازه جدا میکند...عشقی که زبان به سخن می گشاید – هنگامی که زبان زندگی فرو میماند....عشقی که همچون شعله کبود فانوس دریایی – راه را نشان میدهد و با نوری که به چشم دیده نمیشود – هدایت می کند.

    He perceived the feathery touch of delicate wings rustling about his flaming heart-and a great love possessing him….A love whose power separates the mind from the world of quantity and measurement….A love that talks when the tongue of life is muted….A love that stands as a blue beacon to point out the path-guiding with no visible light.

     

    عشق از ژرفای خویش آگاه نمیشود – جز در لحظه جدایی

    Love knows not its depth till the hour of separation. 



    عبدالله علیخواه ::: جمعه 85/7/28::: ساعت 3:10 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 20
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :26472

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    عبدالله علیخواه - آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
    عبدالله علیخواه
    سالیان درازی است که مینویسم و به دین و آئین کشورم بشدت علاقمندم. با راهنمائیهای اساتید سعی کرده ام در خدمت قرآن و جوانان باشم .

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    عبدالله علیخواه - آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند

    >>لوگوی دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<





    Powered by WebGozar

    style> < .WFeedTitle{font-family:tahoma;font-size:8pt;color:#003399;text-decoration:none;font-weight:600}.WFeedTitle:hover{color:#ff4400;} .WFeed{font-family:tahoma;font-size:9pt;color:#003399;text-decoration:none;}.WFeed:hover{color:#ff4400;}
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    بسم الله الرحمن الرحیم