سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادران، کسی است که در به جای آوردن خیرْ برترین یاور، در نیکیْ عامل ترین و نسبت به مصاحبانْ ملایم ترینِ ایشان است . [امام علی علیه السلام]
زمستان 1386 - آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    سپاس آفریننده پاک را

    که بینا و گویا کند خاک را

     

    تقدیم به "ب"

    جستجو در گفتگو ...

    ***************

    دومی- بالاخره تو نمیخوای عوض شی ؟

    اولی- توچی ؟

    دومی- خوب من عوض شده ام که میگم تو هم باید عوض شی ؟

    اولی- منظورت اینه که من باید باب میل تو عوض بشم ؟ تغییر کنم ؟

    دومی- نه

    اولی - نه یعنی چی ؟ یعنی اینکه بله ؟

    دومی - چرا این شاخ و اون شاخ میپری ؟

    اولی - این شاخ و اون شاخ نداره همه چیز بهم ربط داره

    دومی - منظورم اینه که من سعی کرده ام عوض بشم و الان که با شما صحبت میکنم سعی خودم را کرده ام

    اولی - خوب من قبل از تو اینکار رو کرده ام !

    دومی - پس چرا من نمی بینم ؟

    اولی - خوب لابد چشم بصیرت نداری یا اینکه از دید خودت معیار و ضابطه درست کرده ای !!

    همونی که گفتم یعنی باید برابر خواست شما عوض بشم !!؟

    دومی - خوب بشو چه اشکالی داره ؟

    اولی - اشکالش اینه که تو عوضی گرفتی معیارها و ضوابط توهم بدرد خودت میخوره سعی براینکه من مثل "خودت" درست !! بشم اشتباهه ؟!

    دومی - میدونستم میدونستم که تو عوض بشو نیستی

    اولی - جانا سخن از زبان ما میگوئی همیشه فکر میکردم که چرا تو نباید عوض بشی ؟؟!!

    دومی - بیا درست صحبت کنیم بدون توهین بدون تحکم و دستور! باشه ..؟

    اولی - تو فکر میکنی که "درست فکر کرده ای ؟"

    دومی - بله

    اولی - خوب منهم "فکر میکنم درست فکر کرده ام !!!!!"

    دومی - خوب

    اولی - خوب

    اولی - بحث سر چیه ؟ ترک کارهای غلط تغییر کردن

    دومی زیاد حوصله ندارم ...

    اولی باید داشته باشی .... داری از تغییر کردن حرف میزنی بچه ...!

    ببین "درست و غلط" با توجه به عظمت آفرینش بسیار متنوعه و تنها یک "درست" مطلق و یک "غلط" مطلق وجود داره که آنهم مربوط به قدرت اول و آخر و تها قدرت مطلق یعنی خداست !

    دومی - منظورت اینه که هرچی ما میگیم و فکر میکنیم درست نیست ؟

    نه ما نسبتا" درست و نسبتا" غلط میگیم و درست مطلق و نمره 100 فقط مال خداست . اینطوری فکر نکن که یا "100% درست میگی یا 100% غلط ... (دیجیتالی فکر نکن بین صفر و یک ععدهای دیگه ای هم هست ..)

    دومی - نسبت به چی ؟

    اولی - نسبت به مطلق و تنها مطلق اول و آخر یعنی آفریننده یعنی "یک" یعنی "واحد و قادر مطلق"

    دومی - واضحتر میشه صحبت کنی ؟ کلاس فلسفه باز کردی ؟

    اولی - بببن عزیز من تو فکر میکنی که چیزهایی که فکر کردی 100% درسته !! و نادرست از همینجا شروع میشه شما بخشی از درست را تشخیص داده ای و بقیه اش را بقیه افراد پیدا میکنند .

    دومی - پس همه نظریه ها و کشفیات بشر اشتباهه ؟

    اولی - نه به نسبت درسته و هنوز درست مطلقی که منافات با نظام کائنات و برنامه آفرینش داشته باشه هنوز کسی پیدا نکرده

    دومی - نظم رو قبول دارم

    اولی - بله همین نظم که حاکم بر تمام هستی است تنها نظم صحیح است و هر چیزی که با این نظم تعارض داشته باشد محکوم به انزوا و طرد شدن و نابودی بدون چون و چراست . دانشمندان چیزهایی را کشف میکنند که با این نظام همآهنگ است و طوری طراحی شده که در دسترس قرار بگیرد اما با زحمت و تحقیق و تلاش

    دومی - من فکر میکردم که من به نتایج خوبی رسیده ام و گفتم تو هم شریک باشی

    اولی - البته درسته حرکت تمام کائنات بسوی کمال است و ما باید "بهتر" بشویم من با شما موافقم اگر حوصله داشته باشی کارت درسته

    دومی - پس تو عوض شدی؟

    اولی - نسبت به چی ؟

    دومی - نسبت به چند دقیقه پیش ؟

    اولی نسبت بزمان ..بله

    اولی تو چی ؟

    دومی دارم فکر میکنم ... دارم جمع و تفریق میکنم ... ساده نیست

    اولی - یادت نره که چند درصدی فقط ... چرا که 30 سال طول کشید تا مثل چند دقیقه پیش باشیم .. پس درستش اینه که بخاطر هوش و استعدادت کمی کمتر از اینا شامل زمان عوض شدنت بشه ... ! درسته ؟

    دومی - سخته ولی باشه.

     

     



    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/12/21::: ساعت 12:49 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

    گزیده ای از آثار "جبران خلیل جبران"      

     

    A spiritual treasury        Khalil Gibran

     

     

    در مورد "عشق"

     

    عشق تنها آزادی در دنیاست - زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدیده های طبیعی مسیر آن را تغییر نمیدهند.

    Love is the only freedom in the world because it so elevates the spirit that the phenomena of nature do not alert its course.

     

    محبوبم – اشکهایت را پاک کن !زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته – موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد.اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر –زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری – تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب می آوریم .

    Dry your tears-my darling-for love that has opened our eyesand made us its servants will grant us the blessing of patience and forbearance.Dry your tears and be consoled – for we have made a covenant with love- and for that love shall we bear the torment of poverty and the bitterness of misfortune and the pain of sepration.

     

    هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد-از پی اش بروید-هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.هنگامی که با بالهایش شما را در بر میگیرد-تسلیمش شوید-گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.وقتی با شما سخن میگوید – باورش کنید.گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد-همانگونه که باد شمال باغ را بی بر میکند.زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان میگذارد- به صلیبتان میکشد.همانگونه که شما را می پروراند-شاخ و برگتان را هرس میکند.

    همانگونه که از قامتتان بالا میرود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب میلرزند نوازش میکند- بزمین فرو میرود و ریشه هاتان را که بخاک چسبیده اند- میلرزاند.عشق شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند.

    می کوبدتان تا برهنه تان کند. سپس غربالتان میکند تا از کاه جداتان کند.آسیابتان میکند تا سپید شوید.ورزتان میدهد تا نرم شوید.آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس – نانی مقدس شوید. 

    When love beckons to you – follow him-though his ways are hard and steep.And when his wings enfold you yield to him-though the sword hidden among his pinions may wound you.And when he speak to you belive in him-though his voice may shatter your dreams as the north wind lays waste the garden.For even as love crows you so shall he crucify you.Even as he is for your growth so is he for your pruning.Even as he ascend to your height and caresses your tenderest branches that quiver in the sun-So shall he descend to your roots and shake them in their clinging to the earth.Like sheaves of corn he gathers you unto himself.He threshes you to make you naked.He sifts you to free you from your husks.He grinds you to whiteness.He kneads you until you are pliant –And then he assigns you to his sacred fire-that you may become sacred bread for God,s sacred feast.

     

    او پرنیان نوازش بالهای ظریف را احساس کرد که گرد قلب فروزانش پرپرزنان می چرخیدند- و عشقی بزرگ وجود اورا تسخیر کرد...عشقی که قدرتش ذهن آدمی را از دنیای کمیت و اندازه جدا میکند...عشقی که زبان به سخن می گشاید – هنگامی که زبان زندگی فرو میماند....عشقی که همچون شعله کبود فانوس دریایی – راه را نشان میدهد و با نوری که به چشم دیده نمیشود – هدایت می کند.

    He perceived the feathery touch of delicate wings rustling about his flaming heart-and a great love possessing him….A love whose power separates the mind from the world of quantity and measurement….A love that talks when the tongue of life is muted….A love that stands as a blue beacon to point out the path-guiding with no visible light.

     

    عشق از ژرفای خویش آگاه نمیشود – جز در لحظه جدایی

    Love knows not its depth till the hour of se

    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/11/30::: ساعت 11:27 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

     

     

    گاهی احساس میکنم که کمی مرا دوست داری- شاید هم برای ارضای غرور خویش ترا کمی در حال دوست داشتن خویش میبینم. همیشه فکر میکنم که تحمل من سخت است و دیر یا زود مرا رها خواهی کرد.

    مشکل از منست که هم غرور دارم و هم نمیخواهم داشته باشم.هم میخواهم اینگونه نباشم و هم هستم.این تردید تقریبا همه را کلافه کرده و آخرش میشو این احساس که تا زمانی که نمیدانی چی هستی و چه میخواهی اینگونه میماند.

    فکرمیکنم خوشحالم از اینکه بمن توجهی نمیکنی و ناراحت از اینکه چرا؟

    از دوست داشته نشدن توسط شما یک نوع احساس تلخ و بیشتر شیرین مرا تسکین میدهد که انگار در عین دوست داشته نشدن از اینکه شاید آخراین بی توجهی یک حمله ناگهانی دوست داشته شدن باشد؟

    همیشه خود را درحال نجوا با تو میبینم یا نه احساس میکنم.از اینکه بجایی رسیده یا نرسیده ام در اصل موضوع تاثیری نمیگذارد. حتما نباید موفق شده باشی تا بتوانی احساست را بیان کنی- این حالت نه جنگ نه صلح و نه عشق نه نفرت هم بدنیست.

    البته با بیتفاوتی فرق دارد.مهم نیست که وقتی این نامه را میخوانی چه برداشت میکنی و البته مهم است که در نهایت بشما نرسیده ام .اما ناامید هم نیستم. 50? مسئله ما درست است و ان اینست که من میخواهم برسم.اگر بدانم میخوانی بازهم مینویسم.



    عبدالله علیخواه ::: سه شنبه 86/11/30::: ساعت 11:2 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 3
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :26443

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    زمستان 1386 - آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
    عبدالله علیخواه
    سالیان درازی است که مینویسم و به دین و آئین کشورم بشدت علاقمندم. با راهنمائیهای اساتید سعی کرده ام در خدمت قرآن و جوانان باشم .

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    زمستان 1386 - آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند

    >>لوگوی دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<





    Powered by WebGozar

    style> < .WFeedTitle{font-family:tahoma;font-size:8pt;color:#003399;text-decoration:none;font-weight:600}.WFeedTitle:hover{color:#ff4400;} .WFeed{font-family:tahoma;font-size:9pt;color:#003399;text-decoration:none;}.WFeed:hover{color:#ff4400;}
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    بسم الله الرحمن الرحیم