بسم الله الرحمن الرحیم
نیمروز بود. بطرف ظهر .درجه گرمای هوا حدی بود که جلوی فکر کردن عابرین پیاده یا سواره ها را میگرفت و همه در هاله ای از گرما و دم هوا با سرعت بسوی جائی میرفتند که شاید خانه بود.
جاده خالی بود و از کنار روستایی دور افتاده به جاده اصلی میرسید. ماشین با تمام قوا سعی میکرد جوابگوی فشار بی امان پدال گاز باشد . شیشه ها را ایین آوردم تا نسیمی که از حرکت ماشین بوجود میآمد عرقها را خشک کند . بوی سوختن هیزم و سوزاندن تاله گاو فضا را آلوده کرده بود.
ناگهان فوجی از ؛دم جنبانکها؛ که انگار کنار جاده کمین کرده بودند - بطرف ماشین هجوم آوردند. از صدای برخورد تن یک یا دوتای آنها و خونی که روی گلگیر بوجود آمده بود فهمیدم که قصدشان ماشین بوده جون جای رواز و عبور زیادی وجود داشت .
بعد از توقف کنار جاده و مشاهده اجساد متلاشی شده آنان - دستاچه شده بودم و برای لحظه ای باطراف نگاه کردم . از سکوت و نگاههای خشم آلود و تکانهای دم آنان احساس وحشت عجیبی مرا در خود میفشرد .
دوباره بحرکت ادامه دادم . فوجی دیگر با سرعت گیج و شتاب گیرنده ای از بالای ماشین گذشتند و گوئی سعی میکردند با رواز دسته جمعی و ایجاد بادی که از شتاب آنان بوجود میآمد ماشین را متوقف یا از جاده خارج کنند.
اعتراض بود ؟ تجاوز ماشین به قلمروشان ؟ دود و آلودگی ؟ این اعتراض جمعی سازمانداده شده بود و تا ?? کیلومتر ادامه داشت یا تا زمانی که از آن جاده خارج شده بودم . از سمت چ و راست جاده باریک هجوم میآوردند و بیصدا و فقط با تکان دادنهای بی وقفه دمهاشان سخن میگفتند. تر جیح میدادم که زبان میداشتند و بد و بیراههایی که بلد بودند نثار من میشد تا این سکوت هراسناک و هجومهای مخوف دسته جمعی !
کاش زبانشان را میفمیدم . کاش زودتر ماشین را به صاخبش برمیگرداندم و بار دیگر یاده از این را میآمدم تا شاید یکیشان سخن میگفت .
کنار جاده مرا وادار به توقف کردند. شاید باین وسیله آرامش به آنان باز گردانده میشد .
هجوم ادامه دار بود و بعد از نفس تازه کردن در سوی دیگر جاده مرتب تکرار میشد . شاید توقف در قلمروشان نیز برایشان آزاردهنده بود !
خدایا جقدر شگفتی در کلمات این پرواز بر سر و رویم میبارد و آیه های عظیم آفرینش در این هارمونی پرواز اعتراض وجود دارد .
مگر دم جنبانکها قلمرو دارند ؟ مگر آنها احساس دارند ؟ نفرت و عشق ؟ مگر آنها میتوانند دسته جمعی تصمیم بگیرند ؟ این حرکت اعتراض آمیز تاکنون کسی را بفکر واداشته است ؟ شاید گرسنگی یا نبودن آب باعث این خودکشی است !
شما را بخدا قسم میدهم آب را برای دم جنبانکها حفظ کنیم .
آبادی را برای دم جنبانکهای جوان حفظ کنیم . به آنان احترام بگذاریم و اعتراض بحقشان را با تواضع جواب دهیم .
کنار جاده از نقطه های متلاشی شده قبلی پر بود. هنوز صدای پروازشان را احساس میکنم .پروازی که بخاطر زندگی - حامل مرگ آنان است .
به خودکشی ؛دم جنبانکها؛ فکر کرده اید ؟ شاید قسمتی از سمفونی مرگ برای زندگی کل پرندگان باشد .دنیای پرندگانی که آب و آبادانی و لانه و درخت برای زندگیشان را ما از بین برده ایم .
بازدید دیروز: 9
کل بازدید :26616

سالیان درازی است که مینویسم و به دین و آئین کشورم بشدت علاقمندم. با راهنمائیهای اساتید سعی کرده ام در خدمت قرآن و جوانان باشم .
