بسم الله الرحمن الرحیم
ما زبالاییم و بالا میرویم
محی الدین بن عربی
در نظر بود که بترتیب بیاورم اما بمناسبت شهادت مولا کمی جلوتر رفته و بعد از آن مجددا از اول آغاز خواهم کرد:
آسمان سوم
( آسمان شهادت - جایی که سر روحانیت یوسف(ع) است)
بنام خداوند بخشنده مهربان
سالک گفت : رسول توفیق - آسمان جمال (صفات لطیفه) و معدن جلال(صفات قهریه) را برایم گشود- آسمان گشوده شد و او سلام و درود گفت- زمام امت و امن آن آسمان را به من تسلیم کرد- خواستم ساکن آن قصرو رئیس آن مملکت را ببینم- در آستانه آن - همه اصحاب جمال را دیدم به دربان روی کرده پرسیدم :چه خبر؟ این گروه پراکنده کیست؟گفت : پیمان همسری بسته شد و مجلس شادی دیدنی و عروس حاضر است.
سالک گفت: با دربان قصر مشورت کردم - اجازه داد بی رنج و خفتی وارد شدم و سلام گفتم و پاسخ شنیدم بال و پر شرمندگی از من ریخت - عروس قصر پوشیده و دامن کشان درآمد- به پای نیایش برخاستم به یاد کسی که (0اسماء الحسنی))از آن اوست(خدا)آغاز سخن کردم - بر صاحب ((قاب قوسین او ادنی)) ثنا گفتم- ثنای عطرآگین و شادی بخش را بردارنده آن جایگاه والا به ثنای آن دو افزودم و گفتم - مرحبا بر این همسری سعادتمند و منظم و ستودنی که شادیش همه دلها را پر کرده است و مردم و دشتهای خشک و ویران را خرم و آباد ساخته است - مرحبا به سرآمد روییدنی ها و روشن کننده تاریکی ها که سحر بابل است و آنان را به تیر در انداخت. من ندیدم که زناشویی میان فرشتگان باشد و زمام مرکب های افلاک بر پهنه ستاره سماک رها شود و شرفی از شرف ریشه دارتر باشد یا سعادتی که سعادت بر فزونی آن اقرار کند-یا نسبتی که به راندن آرزوها اذن دهدو آفتاب به خانه حمل نزدیک شود- گوارا باد این مجموعه خوشبختی ها و مبارک باد این ترکیبی که از اجزای نیک و در کنار هم شیر نوشید و به وجود آمد و از ستارگان بزرگ و روشنی بخش به هم پیوست - ((زنان پاک - مردان پاک را و مردان پاک زنان پاک را می سزد)) (نور /26-حجر/46)
بر شما باد آن شادی - سعادت شما را به کف زدن مفید یاری کناد و حالی فرخنده و نیکو دست دهاد- شایسته باد این خوشحالی و بجا باد این پیوند و درآمدن به ((سلام آمنین))(محمد/46) و بشارت باد به عروس و داماد و پسران - سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است -و درود بر سرورمان محمد (ص) و پیام آور دیگر.
سالک گفت : وقتی از سخن گفتن فراغت یافتم و به درود و سلام پایان دادم- پرده اندکی به حرکت درآمد و آوایی چون نسیم بیمار(صبا) وزیدن گرفت و گفت:
کسی که زهرا(ستاره سفید) عروسش باشد
از ستاره جوزا تاج و از شعری نعلین دارد
ای شکوفه باغ که بوی خوشش را گرفتی
آیا شکوفه دیگری هست که با روشنائی این ستاره همانندی کند ؟
سالک گفت : به آن ستاره سفید (زهرا) گفتم : تو را شناختم و به زودی تو را وصف می کنم - از تو میخواهم که مقام همسرت را به من بشناسانی و خبر آن را به من بدهی و مرا از همه چند و چون او آگاه کنی . ستاره سفید گفت:
ای مرد غریب و خوب و ظریف ! فدای کهنه و نوی تو شوم - آن ستاره سفید بر شخص آگاه میتابد و به نزد دانا فرود میآید - از حقیقت و غایتی پرسیدی که درک نمیشود و صفتی که باعلم احاطه نمی پذیرد و ملک کسی نمیشود - بر من است که به اندازه فهم تو او را معرفی کنم و تو او را به میزان علمت از شان او بیآگاهانم. این امین امانت داران و جمال پیامبران و همسر زهراست - او را لاهوتیان و ارواح مبینند- ناسوتیان و اجسام را میسوزاند.
بازدید دیروز: 9
کل بازدید :26618

سالیان درازی است که مینویسم و به دین و آئین کشورم بشدت علاقمندم. با راهنمائیهای اساتید سعی کرده ام در خدمت قرآن و جوانان باشم .
